شاه ددان

لغت نامه دهخدا

شاه ددان. [ هَِ دَ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) شیر. اسد. لیث. غضنفر. حارس :
به شاه ددان کلته روباه گفت
که دانا زد این داستان در نهفت.
ابوشکور.

فرهنگ فارسی

شیر اسد لیث

پیشنهاد کاربران

- شاه ددان ؛ شیر. اسد :
به شاه ددان کلته روباه گفت
که دانا زد این داستان در نهفت.
ابوشکور.
بدانی که شاه ددان سربسر
بر شاه مردان ندارد هنر.
اسدی.

بپرس