شاه بورجا
لغت نامه دهخدا
نازنین سرو بارور نگرش
که برد سجده سرو غاتفرش
زیر آن بگذر و شگفتی بین
کآفتابی شکفته بر زبرش
کس ندیده ست بارور سروی
کافتابی دمد ز برگ و برش
زیر هر سرو اگر ثمر باشد
دیده کرد از کنار من ثمرش
آفتاب ار بچشمه گردد باز
چشم بنهاده ام به رهگذرش
زآن نیاید همی بچشم درم
که نیایم همی بچشم درش
هست گویی زمرد ومرجان
سبز خط و لب شکر شکرش
یا چو پر داده طوطیئی که بود
مانده منقار در میان پرش
بس غریب است اینچنین طوطی
که ز منقار بردمد شکرش
نمکین از چه شد لب شکرینش
گر نکردم به آب دیده ترش
سحر از شب برآمدی زین پیش
می برآید کنون شب از سحرش
آتش از سنگ اگر جدانشود
پس دلم بایدی میان برش
خواهمی کز رخم کمر زندی
تا کنم دیده گوهر کمرش
نی نی آن زر که از رخم خیزد
بکمر کی کنند بی خطرش
شاه داند بهاش کرد که هست
رخ من بر عیار تخت زرش.
تا آنجا که به مدح شاه بهرام بن مسعود می پردازد. قصیده دیگری نیز ازو در دست است که مطلعش این است :بیشتر بخوانید ...
دانشنامه آزاد فارسی
رجوع شود به:ابورجای غزنوی، علی ( ـ۵۹۸/۵۹۷ق)
wikijoo: شاه_بورجا
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید