شاه ابدالان

لغت نامه دهخدا

شاه ابدالان. [ هَِ اَ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) لقبی است که برعده ای معلوم از صلحا و خاصان خدا گذارند و گویند هیچگاه زمین از آنان خالی نباشد. رجوع به ابدال شود.

شاه ابدالان. [ هَِ اَ ] ( اِخ ) قطب الدین حیدر که در تذکره هفت اقلیم در ذیل شهر تربت ( ص 574 ) او را چنین معرفی میکند: شیخ قطب الدین حیدر قطب وقت بود و حیدریان به وی منسوب اند درتاریخ مبارکشاهی آمده که وی را شاه ابدالان میگفته اند و مظهر آثار غریبه و امور عجیبه بود چنانکه در تابستان به آتش درمی آمده و زمستان در میان برف می نشسته و گاه گاه وی را در بالای قبه یا شاخ درختی میدیده اندکه صعود طیور بر آن مشکل بود. از شیخ نظام اولیا نقل است که شیخ حیدر با یاران خود میگفته که ای عزیزان از مغل بگریزید که با چنگیزخان درویشی است از درویشان خدای که مرا با او مقاومت نیست و این مغلان به حمایت آن درویش بسیاری از ولایات را خواهند گرفت و چون این سخن بگفت در ششصد و هجده ناپدید گشت این شاعر در غزلسرایی طبعی غرا داشته و حیدر تخلص میکرده است از غزلیات اوست :
کنون که شاهد بستان ز رخ گشود نقاب
بیا و جلوه باغ بهار را دریاب
شکفت باغ چو نرگس تو مست خواب غرور
گذشت عمر بغفلت شبی برآ از خواب
چنانکه موسم گل یک دو روز مغتنم است
غنیمت است جوانی و روزگار شباب
مدار در چمن از می قدح چو لاله تهی
که بهر داغ دل آمد در این جهان خراب
اساس هستی حیدر به می خراب اولی
که این خرابه ندارد بنا مگر بر آب.
دیوانی دارد که بترتیب حروف تهجی موافق ردیف های غزلیات مرتب گردیده است و در حدود 270بیت شعر میباشد. آغاز :
بیارب یاربم تا روز بی ماه رخت شب ها
شب و روز از خدا وصل تو میخواهم به یاربها.
( فهرست کتابخانه سپهسالار ج 2 ص 656 ).
و رجوع به قطب الدین حیدر شود.

فرهنگ فارسی

قطب الدین حیدر که در تذکره هفت اقلیم در ذیل شهر تربت او را چنین معروف میکند : شیخ قطب الدین حیدر قطب وقت بود و حیدریان بوی منسوب اند در تاریخ مبارکشاهی آمده که ویرا شاه ابدالان میگفته اند و مظهر آثار غریبه و امور عجیبه بود چنانکه در تابستان به آتش در می آمده و زمستان در میان برف می نشسته و گاه گاه ویرا در بالای قبه یا شاخ درختی میدیده اند که صعود طیور بر آن مشکل بود .

پیشنهاد کاربران

بپرس