زلفی که سر ز صحبت خورشید میکشد
از پنجه رقیب چرا شانه گیر نیست.
میریحیی شیرازی ( از بهار عجم ).
ز سودای دلم او را زیان نیست ندانم از چه زلفش شانه گیراست.
سلیم ( از بهار عجم ).
زلف شام غمم از بس بود آشفته سلیم شانه گیرست ز آمیزش اوکاکل صبح.
سلیم ( از بهار عجم ).
رجوع به شانه پیچ شود.