شانه کشیدن

لغت نامه دهخدا

شانه کشیدن. [ ن َ / ن ِ ک َ / ک ِ دَ ]( مص مرکب ) بمعنی شانه زدن. ( بهار عجم ) :
مشاطه گر نه ایم عروسان نغمه را
بر زلف شان چه شانه ز مضراب میکشم.
طالب آملی ( از ارمغان آصفی ).
|| در عنصر دانش بمعنی مضایقه نمودن است. ( بهار عجم ).

فرهنگ فارسی

بمعنی شانه زدن

پیشنهاد کاربران

در کشاورزی و زراعت هم کاربرد دارد. طوری که با وسیله ای به مانند شن کش علفهای اضافی یی که بعد از درو کردن در زمین باقی میماند را جمع آوری میکنند . چیزی همانند خوشه چینی. چنانکه در کتاب دُن آرام آمده:بعد از ناهار زنها کار شانه کشی را شروع کردند . علف درو شده می پلاسید. . . . . .

بپرس