آمد نوروز ماه می خور و می ده پگاه
هر روز تا شامگاه هر شب تا بامداد.
منوچهری.
ببین هر شامگاهی نسر طایربخوان همتم مرغ مسمن.
خاقانی.
قوس قزح بکاغذ شامی بشامگاه از هفت رنگ بین که چه طغرا برافکند.
خاقانی.
غم آن صبح صادق ملت آسمان شامگاه میگوید.
خاقانی.
چون برین قصه هفته ای بگذشت شامگاهی بخانه رفت از دشت.
نظامی.
صوفی ما که ز ورد سحری مست شدی شامگاهش نگران باش که سرخوش باشد.
حافظ.
- نماز شامگاه ؛ نماز شام. نماز مغرب. رجوع به نماز شام شود.|| نقاره و طبل که بوقت غروب زنند. رجوع به شامگاه زدن شود.