شامل شدن

واژه نامه بختیاریکا

باد گِریدِن . مثلا ای جر

جدول کلمات

عم

مترادف ها

apply (فعل)
متصل کردن، اجرا کردن، بکار بردن، اعمال کردن، درخواست دادن، بکار بستن، درخواست کردن، مورد استفاده قرار گرفته، بکار زدن، استعمال کردن، بهم بستن، شامل شدن، قابل اجرا بودن

فارسی به عربی

انطبق ، إِحَاطَة

پیشنهاد کاربران

Consist
عم
incorporate something into/in something
straddle
فروستن/فروندیدن.
پروستن/پروندیدن.
در برگرفتن
Included
Involved = شامل شدن، درگیر شدن
هم
Include
همه گیر
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس