شامار

لغت نامه دهخدا

شامار. ( اِخ ) ظاهراً مصحف شابهار. ( حاشیه برهان قاطع چ معین ). نام موضعی است که گروهی از گبران در آن توطن دارند. ( برهان قاطع ) ( از فرهنگ جهانگیری ) ( تحفة الاحباب اوبهی ). نام جایی و گروهی از گبران است. ( سروری ). شاماز. ( برهان قاطع ). این کلمه را در فرهنگها عموماً بمعنی جایی از گبران یا جای گبران نوشته اند و هیچیک شاهدی ندارند تنها در حاشیه فرهنگ اسدی نخجوانی آمده است : شامار نام جایگاه گروه گبران است. کلمه شامار از بیت منطقی رازی :
همه کس صنما ترا پرستد و ما
ازآتش دل آتش پرست شاماریم.
چون وصفی ازبرای آتش پرست می نماید نه نام محلی. ( از یادداشت مؤلف ).

فرهنگ فارسی

ظاهرا مصحف شابهار نام موضعی است که گروهی از گبران در آن توطن دارند . نام جایی و گروهی از گبران است .

پیشنهاد کاربران

شامار در زبان ماندرانی به معنی شاه مار یعنی مادر شاه، بهترین مادر یا ملکه مادر است.
شامار یا شاه مار در زبان مازندرانی به معنی مادر شاه یا بهترین مادر یا ملکه مادر است
اسم جد بزرگ بنده ( پدربزرگ پدربزرگ ) شامار بوده است. در بین کردهای کرمانج این اسم ( شاهمار ) برای مردها استفاده می شود.
این اسم از اسمهای گیلکی به معنی, ملکه و بهترین مادر است

بپرس