شاماخچه

لغت نامه دهخدا

شاماخچه. [ چ َ / چ ِ ] ( اِ مرکب ) مرکب از شاماخ به اضافه چه پسوند تصغیر. ( حاشیه برهان قاطع دکتر معین ). شاماک. ( شرفنامه منیری ). بمعنی شاماخ است که سینه بندزنان باشد. ( از برهان قاطع ). سینه بند زنان است. ( فرهنگ جهانگیری ) ( آنندراج ). مبدل ساماخچه. ( فرهنگ نظام ). آن را ساماخچه و ساماکچه نیز گویند. ( از فرهنگ جهانگیری ). ساماخچه. ساماکچه. شاماکچه. شاماخ. شاماخجه. شاماک. شماخچه. و رجوع به هر یک از این کلمات شود. || نیم تنه که پوشند. ( آنندراج ). جلیقه.

پیشنهاد کاربران

بپرس