شالوده

/SAlude/

مترادف شالوده: اساس، بنیاد، بنیان، پایه، پی، شالده، قاعده، اصل، زمینه، مبنا، واده

معنی انگلیسی:
base, basis, bedding, cornerstone, foundation, ground, groundwork, infrastructure, substratum, substructure, underpinning, nitty-gritty

لغت نامه دهخدا

شالوده. [ دَ / دِ ] ( اِ ) بنیاد عمارت. شاید این لفظ ترکی باشد. ( فرهنگ نظام ). شالُده. بنیاد. بنیاد نخست دیوار. أس و اساس. پایه. پی. بنلاد. بنوری. بنبری. بنبره. بنوره.

فرهنگ فارسی

شالده، بنیاد، پی دیوار، طرح ونقشه
( اسم ) شالده . توضیح بعضی این کلمه را غیر فصیح و شالده را فصیح دانند .

فرهنگ معین

(دَ یا دِ ) (اِ. ) = شالده : بنیاد، اساس .

فرهنگ عمید

۱. بنیاد، پی دیوار.
۲. طرح و نقشه.

فرهنگستان زبان و ادب

{foundation} [مهندسی عمران] پِی بزرگی که مجموعۀ بارهای ساختمان را به زمین منتقل کند

واژه نامه بختیاریکا

بَرد بُچَک

جدول کلمات

رکن,بن , بیخ, اس, پی

مترادف ها

base (اسم)
باز، ریشه، تکیه گاه، زمینه، پایه، پایگاه، اساس، بنیاد، مبنا، مرکز، شالوده، ته، بناء، ته ستون، صدای بم، عنصر

sole (اسم)
زیر، شالوده، تخت، کف پا، تخت کفش، قسمت ته هر چیز

skeleton (اسم)
ساختمان، استخوان بندی، شالوده، طرح، اسکلت، کالبد، طرح ریزی

infrastructure (اسم)
پیدایش، شالوده، سازمان، زیر سازی، زیر بنا

kernel (اسم)
هسته، دانه، شالوده، مغز، تخم، هسته اصلی، مغزهسته، خستو

foundation (اسم)
پا، پایه، اساس، بنیاد، مبنا، شالوده، بنیان، بنگاه، تشکیل، تاسیس، پی، پی ریزی، موسسه خیریه

texture (اسم)
شالوده، بافت، بافندگی، بافته، تار و پود، پارچه منسوج

pedestal (اسم)
شالوده، پایه ستون

ground plan (اسم)
شالوده، طرح عمومی، نقشهای که همتراز زمین باشد، طرح اساسی

فارسی به عربی

بناء تحتی , قوام , موسسة , نعل , هیکل عظمی ، حجر الاساس

پیشنهاد کاربران

زنده یاد دهخدا مردیست با پشتکار شگفت انگیز و برای فرهنگ نویسی خویش بسیار کوشش نمودند با این همه این فرهنگنامه پر از ناراستی و لغزش است و ایشان هیچ پارسی را نمیشناخته و فرهنگ پارسی را با هزاران هزار واژه عربی امیخته و هر واژه ای را نشناخته پنداشته ترکی و عربی است
...
[مشاهده متن کامل]

بنواژ شالوده شاهلوده/شاهلاده است به شاهلوده بنلاد و بنیاد هم میگویند لاد و لاده در همین فرهنگ دهخدا هم امده بنگرید . از واژه بنلاد و بنیاد پیداست که این دو واژه یک ریشه داشته اند در پارسی حرفی که هم بسیار به ی میگردد هم بسیار به ل میگردد حرف د است و بنواژ بنیاد و بنلاد واژه بنداد است داد به چم افرینش و نهادن و قانون است

برای شالوده که اصلی و بنیادی و پی ریزی شده معنی میدهد نمونه های زیر را داریم . . .
شلوار =شَل وار = پایه مانند که در زبان مازندرانی شِلوار خوانده میشود =شِل وار ( فعلنه آنرا پایه مانند بدانید )
...
[مشاهده متن کامل]

شَلمون = شَلمان ( در زبان مازندرانی برای تیر برق = پایه برق بسیار زبانزد و کاربردیست ) ( فعلنه آنرا پایه برق و تیر برق بدانید )
شُل فارسی که در مازندرانی شِل خوانده میشود بعدها تغییر معنا یافت و به نرمی معنی شد مانند
شلاق = شل اک = هر چیز نرم و شُلی را شلاک گویند ( خوراک / پوشاک و . . . . که همگی به . . . . اک میرسند نمونه های آنند و نمیتواند شل لاق ( لاک ) باشد یعنی جای شُل ( مگر اینکه جایب باشد ک در نقطه شل بدن فرودبیاورندش ک معقول نیست )
چُلاق = گویا از همون شَلاق و شُلاق آمده یعنی انکه و انچه که از شُل آمده = برای انسان یعنی کم توان یا شُلدست / شلمغز و . . . .
شال ( روسری ) = اشاره به شل بودن آن دارد یعنی روپوشیست زنانه که بافت شُل دارد.
شالی = گیاهیست خوراکی که همچون شال انعطاف و خمش به سمتی دارد همچون خوشه های گندم
شَل و پَل کردن = درگیری که منجرب به شل شدن کسی شود
شلنگ = شُل لنگ = شُل دراز ( لینگ / long / پا ) = وسیله ای که شل و دراز است یا شل انگ = شل جمع شونده
با توجه به نمونه های ایی ک گفته شود مشخص میشود شلوار همان شل مانند است چرا که لنگ های پارچه ای آن شق و سفت نبوده و شُل و راحت میباشند پس برای شالوده میشود = نرم آلود = خمیر / خمیرمایه که از همان شَل بودن آمده و خود واژه خمیر هم از خم ( کم / قُم و خَمود = نرم و منعطف/ خمار = منطعف شده و مست و . . . ) آمده یعنی همان شُل پس شالوده = خمیر مایه یا خمیر تشکیل دهنده آن که امروزه معنای اصلی و اساسی را پیدا کرده . . .
با سپاس از دوستان. . .

باورِ من این است که با بازپَسروی به ریشه یِ آغازینِ " شالوده" دستکم با دو دگرگونیِ آواییِ رواگمند روبرو هستیم> برای نمونه: س/ش و ر/ل. بنابراین گمان من این است که "شالوده" می تواند با واژه " سَر/سَرَ" ( اوستایی ) همریشه باشد.
پَسگشت: رویبرگِ 1411 از نبیگِ " فرهنگ واژه های اوستا".
شالوده
سنگپایه ( در بسیاری باره ها )
نمونه:
هنگامی که نخستین سنگپایه های هستی جانداران ( گیاهان و جانوران ) با پیدایش �اسیدهای امینه� و انباشتگی گام بگام آن ها در اقیانوس های گرم نخستین که شاید ده ها میلیون سال بدرازا کشیده باشد، کالبدی راستین یافت . . .
...
[مشاهده متن کامل]

برگرفته از نوشتاری در پیوند زیر:
https://www. behzadbozorgmehr. com/2014/09/blog - post_65. html

اُس و قُس
لهجه و گویش تهرانی
بنیاد، شالوده
مبنا، اساس، ریشه، بنیاد
سنگ بنا
فونداسیون
اساس و بنیاد و بنیان و پایه و قاعده و اصل و مبنا
اساس، بنیاد، بنیان، پایه، پی، شالده، قاعده، اصل، زمینه، مبنا، واده، اس، ام، تم، مبنی
شالوده ( اصطلاح خیاطی ) : الگوی کنترل شده ( پایه و اساس )
هنگامی که برای اولین بار لباسی طراحی و دوخته می شود . ابتدا از روی الگو و طرح شالوده را تهیه می کنند . به عبارت دیگر شالوده یک نمونه ی اولیه ی ساخته شده از لباس با استفاده از یک پارچه ی ارزان قیمت مثل چلوار یا چیت می باشد . شالوده به خیاط کمک می کند تا معایب الگو را به کمک آن شناسیایی و بر طرف نماید .
...
[مشاهده متن کامل]

سه شالوده در خیاطی وجود دارد یعنی برای دوخت و دوز سه اصل پایه وجود دارد و بقیه مدل ها روی آن پیاده سازی می شود .
1 - شالوده دامن
2 - شالوده بالاتنه
3 - شالوده شلوار

شالده به چم فرو کردن پایه دیوار . .
شلال sholal ) فروکردن
شودن ( نشاندن )
پارسی باستان ، گویش مردم لارستان

این واژه پارسی است شالده از ریشه شلالsholal به چم فرو کردن ، شودن ( کاشتن )
شالده به چم کاشتن پایه دیوار. .

شاه واده - پایه اصلی
ام
اس
رکن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٧)

بپرس