شالهنگ

لغت نامه دهخدا

شالهنگ. [ هََ ] ( اِ ) گرو و آن را بعربی رهن خوانند. ( برهان قاطع ) ( فرهنگ جهانگیری ) ( فرهنگ رشیدی ) ( شرفنامه منیری ) ( فرهنگ نظام ) ( آنندراج ) :
جستن نظیر تو به هنر بر مکابره است
نایافته نمودن بر عقل شالهنگ.
سوزنی.
خر شاعری است پرسم ، یاشاطریست خر
کس را چگونه گیرم بی جرم شالهنگ.
سوزنی.
در کوی هنر مباش کان کوی
اقطاع قدیم شالهنگ است.
انوری ( از فرهنگ جهانگیری ).
|| گروگان باشد و آن را مرهون خوانند. ( برهان قاطع ) ( فرهنگ جهانگیری ) ( فرهنگ رشیدی )( شرفنامه منیری ) ( فرهنگ نظام ) ( فرهنگ سروری ). || مکر و حیله و فریب. ( برهان قاطع ) ( غیاث اللغات ) ( فرهنگ جهانگیری ) ( آنندراج ). مؤلف فرهنگ رشیدی گوید که این معنی محل تأمل است :
ایمن مباش تا دم مردن زمکر دیو
تا دیو دین ز تو نستاند به شالهنگ.
سوزنی.
مؤلف فرهنگ رشیدی پس از ذکر شاهد گوید: در فرهنگ ( یعنی جهانگیری ) بمعنی ستم و مکر و حیله گفته ، و این دو بیت شاهد آورده و در این تأمل است. چه معنی اول نیز توان گفت ، مگر آنکه برای تکرار قافیه این معنی قرار داده باشد. || سرکشی و نافرمانی. ( برهان قاطع ) ( غیاث اللغات ) ( فرهنگ جهانگیری ) ( ناظم الاطباء ). || زیادتی و اشتلم. ( برهان قاطع ) ( از آنندراج ). در فرهنگ جهانگیری و مؤید الفضلاء بمعنی اشتلم و ستم نیز آمده است. ( ازفرهنگ سروری ) :
با عیب گر که شعر من اکنون قرین شود
یاری همی کند خلجی را بشالهنگ.
سوزنی ( از سروری ).
آه کز استیلای نفس شالهنگ
همچو شالنگیست واپس رفتنم.
غضایری رازی ( از جهانگیری ).

فرهنگ معین

(هَ ) ۱ - (اِ. ) گرو، گروگان ، رهن . ۲ - (ص . ) سرکش ، عاصی .

فرهنگ عمید

۱. گرو، گروگان.
۲. مکر، فریب.
۳. (صفت ) سرکش و نافرمان.

پیشنهاد کاربران

گروگان
هیچ کدام اینها که گفتند نیست نشان میدهد شالهنگ چارشن و چالش و چالشن همه به همان معنی های چالج در ژرمنیست
شالهنگ. سرهنگ. پاهنگ. آهنگ. فرهنگ. . . . . وهر کلمه ایی انگ داشته باشد. تورکی است. چون حروف گچپژدر عربی ولهجه هایش نیست.

بپرس