شالنگ

/SAlang/

لغت نامه دهخدا

شالنگ. [ ل َ ] ( اِ ) شتالنگ. ( مؤید الفضلاء ). آنچه بعوض فوت شده چیز دیگر از کسی بگیرند. بهندی آن را «گهی » و در اردو «واند» گویند. ( از غیاث اللغات ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ). تاوان. غرامت. || برجستن پیاده شاطران. ( آنندراج ). برجستگی و فروجستگی شاطران و پیاده روان. ( ناظم الاطباء ). شلنگ. ( حاشیه برهان چ معین ). رجوع به شلنگ شود. || گلیمی که زیرفرش و جز آن دوزند. ( فرهنگ نظام ) ( فرهنگ رشیدی ) ( از آنندراج ) ( فرهنگ سروری ). رجوع به شال شود. || نمد اسب. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

پیاده روان شلنگ .

فرهنگ معین

(لَ ) (اِ. ) گلیمی که زیر دیگر فرش ها می اندازند.

فرهنگ عمید

۱. نمد اسب.
۲. گلیمی که زیر سایر فرش ها می اندازند.

پیشنهاد کاربران

بپرس