شالمهšāl - me : ( اِ ) پارچه کم عرض و درازی که دور سر، گردن یا کمر می بندند: همیشه یک درخت سرو می کشیدم که زیرش پیر مردی قوز کرده. . . چنباتمه نشسته و دورِ سرش شالمه بسته بود. ( هدایت )
فرهنگ سخن : حسن انوری
فرهنگ سخن : حسن انوری
شالمهšāl - me ( اِ ) پارچه کم عرض و دراز ی که دور سر ، گردن یا کمر می بتدند : همیشه یک درخت سرو می کشیدم که زیرش پیر مردی قوز کرده، . . . چنباتمه نشسته و دورِ سرش شالمه بسته بود. ( هدایت )
عمامه هندی
. . . یک پیرمرد قوز کرده شبیه جوکیان هند شالمه بسته زیر یک درخت سرو نشسته بود و . . .
. . . یک پیرمرد قوز کرده شبیه جوکیان هند شالمه بسته زیر یک درخت سرو نشسته بود و . . .
عمامه
"دور سرش شالمه بسته بود "
صادق
"دور سرش شالمه بسته بود "
صادق
عمامه هندی
"به هر حال عمویم پیرمردی بود قوز کرده که شالمه هندی دور سرش بسته بود. "
هدایت
"به هر حال عمویم پیرمردی بود قوز کرده که شالمه هندی دور سرش بسته بود. "
هدایت