شاقه

/SAqqe/

لغت نامه دهخدا

( شاقة ) شاقة. [ شاق ْق َ ] ( ع اِ ) آنچه از خرمابن برآید بمقدار یک وجب. ( از تاج العروس ) ( از اقرب الموارد ) ( از متن اللغة ).

شاقة. [ شاق ْ ق َ ] ( ع ص ) مؤنث شاق. ج ، شواق. شقة شاقة؛ سختی بسیار سخت. ( از منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از آنندراج ) ( فرهنگ نظام ). صعب. دشوار. ( غیاث ).
- اعمال شاقة ؛ کارهای توان فرسا و سخت : محکوم به اعمال شاقة است ، محکوم به دهسال حبس با اعمال شاقه است.

شاقة. [ ق َ ] ( اِخ ) از شهرهای شاقی صقلیه ( سیسیل ) است و بدین شهر ابوعمر عثمان بن حجاج صقلی منسوب است. ( از معجم البلدان ) ( نخبة الدهر دمشقی ).

فرهنگ فارسی

مونث شاق، سخت ودشوار
( اسم صفت ) مونث شاق : اعمال شاقه تکالیف شاقه .
از شهر های صقلیه است و بدین شهر ابوعمر عثمان بن حجاج شاقی صقلی منسوب است .

فرهنگ عمید

= شاق

گویش مازنی

/shaaghe/ گردوی دراز و باریک

پیشنهاد کاربران

بپرس