جهانیان بمهمات خویش مشغولند
مرا به روی تو شغلیست از جهان شاغل.
سعدی.
|| مانع و بازدارنده. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) : در میانه آن محاصره و مهم بزرگ که در پیش پادشاه اسلام بود از سرحد خراسان شاغلی پیدا شد و فتقی حادث و خاطر عاطر پادشاه از آن هاجم ناگاه و ناجم نااندیشیده متشوش و متوزع شد. ( المضاف الی بدایع الازمان ص 38 ). || در تداول اداری ، مشغول به خدمت ، در مقابل منتظر خدمت و بازنشسته و برکنار از خدمت.