نبیذ پیش من آمد بشاطی برکه
بخنده گفتم طوبی لمن یری عکه.
منوچهری.
نگویم که بر آب قادر نیندکه بر شاطی نیل مستسقی اند.
سعدی ( بوستان ).
حراث مصر شکایت آوردندش که پنبه کاشته بودیم بر شاطی نیل و باران بیوقت آمد و تلف شد. ( گلستان ). و رجوع به شاطی شود.شاطی. ( ص نسبی ) نوعی انگور منسوب به شاط در ایالت قرناطه. قصبه شاط که به ادریس نیز معروف است. انگورهای درشت خوش نمایی برنگ سرخ و لب ترش دارد که بهمه نقاط اسپانیا صادر می شود. ( دزی ج 1 ص 716 ). و رجوع به شاط و نیز معجم البلدان ذیل شاط شود.
شاطی ٔ. [ طِ ءْ ] ( ع اِ ) کرانه رود. ( ترجمان علامه جرجانی تهذیب عادل بن علی ): شاطی الوادی ؛ کرانه رودبار. ( منتهی الارب ): الشاطی من النهر؛ شطه و ساحله و فی الصحاح تقول «شاطی الاودیه و لاتجمع». ( اقرب الموارد ). || شاطی البحر، کناره ٔدریا. ساحله. ج ، شواطی و شُطآن. ( اقرب الموارد ).