شاط

لغت نامه دهخدا

شاط. ( اِخ ) قلعه ای است به اندلس و در آن مویز مرغوب قرمز رنگ تلخ وش فراوان است و آن را به همه شهرهای اندلس میبرند. ( الحلل السندسیه ج 1 ص 122 ) :
فاحتل من بُبَشْتر ذراها
و جال فی شاط و مستواها.
( از ارجوزه ای در ذکر غزوات عبدالرحمان بن محمد خلیفه اموی در اندلس ، عقد الفرید ج 5 ص 277 ). و رجوع به معجم البلدان شود.

شاط. [ شا طط ] ( ع ص ) مردی که مابین دو طرف او فراخ و وسیع باشد و مرد گشاده سینه. ( منتهی الارب ). بیّن الشطاطه ؛ ای بعید مابین الطرفین. ( اقرب الموارد ). || دور. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

مردی که ما بین دو طرف او فراخ و وسیع باشد و مرد گشاده سینه .

پیشنهاد کاربران

بپرس