لغت نامه دهخدا
شاشو. ( ص نسبی ) آن که بسیار شاشد در خواب. شخصی را گویند که پیوسته بخود شاشد. ( برهان ). درعرف عوام کودکی را که در خواب شاشد گویند.( انجمن آرای ناصری ). کسی خاصه کودکی که بسیار بشاشدو خود را تر کند و خودداری نتواند کردن. بُوَلَه.
فرهنگ فارسی
گیاهی است که تخمش بکار برند دوا را نام گیاهی است که تخم در دوا ها بکار برند
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. [مجاز] کثیف.
گویش مازنی
واژه نامه بختیاریکا
پیشنهاد کاربران
شاشو. ( اِ ) گیاهی است که تخمش بکار برند دوا را. ( شرفنامه منیری ) . نام گیاهی است که تخم آن را دردواها بکار برند. ( فرهنگ جهانگیری ) ( برهان ) . گیاهی است که تخمش دواست. ( فرهنگ رشیدی ) .
شاشو. ( ص نسبی ) آن که بسیار شاشد در خواب. شخصی را گویند که پیوسته بخود شاشد. ( برهان ) . درعرف عوام کودکی را که در خواب شاشد گویند. ( انجمن آرای ناصری ) . کسی خاصه کودکی که بسیار بشاشدو خود را تر کند و خودداری نتواند کردن. بُوَلَه.
... [مشاهده متن کامل]
شاشو. ( ص نسبی ) آن که بسیار شاشد در خواب. شخصی را گویند که پیوسته بخود شاشد. ( برهان ) . درعرف عوام کودکی را که در خواب شاشد گویند. ( انجمن آرای ناصری ) . کسی خاصه کودکی که بسیار بشاشدو خود را تر کند و خودداری نتواند کردن. بُوَلَه.
... [مشاهده متن کامل]
کسی که بی اختیار بشاشد.
آنکه در هنگام ترس توان تحمل خود نتوان کند و آبروی خویش برد