شاریدن

لغت نامه دهخدا

شاریدن. [ دَ ] ( مص ) جریان آب. ( شعوری ج 2 ورق 130 ). جاری شدن رود باآواز بزرگ. ( ناظم الاطباء ). جاری شدن. جاربودن. سیلان. قسب. روان شدن. ( مجمل اللغة ). || صدای آب. ( شعوری ج 2 ورق 130 ). || ریختن آب و شراب و امثال آن باشد. ( برهان قاطع ) . آب ریختن. ( غیاث ). صب. رجوع به شار شود. || شاشیدن. ( فرهنگ جهانگیری ). ریختن کمیز وبول. ( ناظم الاطباء ). || تراویدن آب را نیز گویند از جراحت. ( برهان ). انفجار انبجاس ، الضَّرو،شاریدن خون از جراحت یعنی پیدا شدن. ( مجمل اللغة ). ضرو؛ شاریدن خون از جراحت و شیر از پستان. ( المصادر زوزنی ). || گنهکار بودن. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱ - سرازیر شدن و ریختن آب شریدن . ۲ - تراویدن آب از جراحت .

فرهنگ معین

(دَ ) (مص ل . ) = شریدن : ۱ - سرازیر شدن و ریختن آب ، شریدن . ۲ - تراویدن آب از جراحت .

فرهنگ عمید

سرازیر شدن و ریختن آب یا چیز دیگر از بالا به پایین، ریختن پیاپی آب از بالا به پایین.

پیشنهاد کاربران

ریخت دیگر کارواژه ی {شاریدن} چیست؟
بُنِ کنونیِ این کارواژه {شار} است، و ما برای واژگان هم آهنگ همچون {بار/دار}، کارواژه یِ {باشتن/داشتن} را داریم و اگر این هم به همان الگو باشد، پس باید ریختِ دیگر آن {شاشتن} باشد.
...
[مشاهده متن کامل]

نگاه دیگر این است که شاید {شار} از {سار} گرفته شده باشد و بهتر است برای نادرست گرفته نشدن با {شاش. یدن}، از {ساشتَن} بکار ببریم.
به گمانم {شار} با {شُر} هَمریشه است و ما {شُر شُر} را نیز در پارسی داریم.
در پایان باز هم شاید این {شُر} هَمان {سُر} است که همه این واژگان در پیوند هستند و به گمانِ من، همه همریشه هستند.
{سُر خوردن} به چَمِ {جاری شدن/روان شدن} است و ما این را در {شار/شاریدن/شُر شُر} داریم.
ویرایش این دیدگاه، در پَس ( =بعد ) ، پس:
بِدرود!

شاریدن: شارِدَن ، شهرنشینی ، شهری بودن
شارینِش هم که برگرفته ازشاربه چم شهرست ، نیز میتواندبرابرواژه تمدن که واژه تازی ومدرنیسم که لاتینست ، باشدو
درکنارآنها بکاررودهمچون شهرآیینی!
تاچه درنظرآید!!

بپرس