شارکی

لغت نامه دهخدا

شارکی. [ رِ ] ( اِخ ) رجوع به احمدبن محمد شارکی هروی شود.

شارکی. [ ] ( اِ ) اسم انجدان است که بیخ حلتیث است. ( فهرست مخزن الادویه ).

شارکی. [ رِ ] ( ص نسبی ) منسوب به شارک. رجوع به شارک شود.

شارکی. [ رِ ] ( اِخ ) نصربن منصورمکنی به ابومنصور معروف به مصباح از فضلایی است که از شارک بلخ برخاست و از موطن خود کوچ کرد و در شهرهاسیر نمود و به مصر درآمد و تا هنگام مرگ در آن شهر بماند و او را اشعاری است که شوق دیدار وطن در آنها جلوه گر است. در معجم البلدان و لباب الانساب شارکی نسبت بشارک بن سنان جد نصربن منصور نیز شمرده شده است وابن اثیر نویسد که بسا اتفاق افتد که نامهای رجال و جایها یکی باشند و شاید سمعانی این نسبت را دیده و چون آن شهرک را میشناخته گمان برده است شارکی از آن شهرک است. رجوع به معجم البلدان و لباب الانساب شود.

فرهنگ فارسی

نصر بن منصور مکنی به ابو منصور معروف به مصباح از فضلایی است که از شارک بلخ برخاست و از موطن خود کوچ کرد و در شهر ها سیر نمود و بمصر در آمد و تا هنگام مرگ در آن شهر بماند و او را اشعاری است که شوق دیدار وطن در آنها جلوه گر است .

پیشنهاد کاربران

بپرس