شارک
فرهنگ اسم ها
معنی: سار ( پرنده )
برچسب ها: اسم، اسم با ش، اسم دختر، اسم فارسی
لغت نامه دهخدا
پراکنده با مشکدم سنگخوار
خروشان بهم شارک و لاله سار.
خطیری.
الا تا در آیند طوطی و شارک الا تا سرایند قمری و ساری.
زینبی.
ماند ورشان بمطرب کوفی ماند شارک بمقری بصری.
منوچهری.
کبک ناقوس زن و شارک سنتور زنست فاخته نای زن وبط شده طنبور زنا.
منوچهری.
شارک چو مؤذن بسحر حلق گشاده آن ژولک ( ژورک ) و آن صعوه از آن داده اذان را.
سنائی.
شارک ز تو مطرب چمن گشت هندوی چهارتاره زن گشت.
خاقانی.
چون شارک هست روغنی تن هرگز ملخی نرنجد از من.
خاقانی ( تحفة العراقین ).
اگر شاهین زبون گردد ز شارک کله کلمرغ را زیبد بتارک
امیرخسرو ( از فرهنگ جهانگیری ).
شارک. [ رَ ] ( اِخ ) نام قسمتی از کوه شلفین یا شروین در حدود سوادکوه و فیروزکوه به مازندران. رجوع به مازندران و استراباد رابینو، ترجمه وحید مازندرانی ص 67 و 68 شود.بیشتر بخوانید ...
فرهنگ فارسی
ابن سنان جد نصر بن منصور شارکی
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید