شارژر

پیشنهاد کاربران

شار، شارِش، شارگر؛
شار به چم جریان مانند شرشر آب، شُره کردن و. .
پس می توان از واژه ی شار به چم جریان الکتریکی به جای شارژ بهره گیری کرد.
شار کردن، شاریدن= شارژ کردن
گوشی من شارژ شد.
گوشی من شارید.
شارگر= شارژر
#فارسی_صحبت_کنیم #عمومی
شارژ!
یکی از کلمات جا افتاده در زبان فارسی که معادل نویسی برای آن راحت نیست واژه بیگانه شارژ است.
شارژ به معنی
دادن مسئولیت است. حال این مسئولیت می تواند یک جریمه بابت تخلف باشد. یا یک بار الکتریکی. یا یک حکم.
...
[مشاهده متن کامل]

معادل فارسی مناسب برای جایگزینی کامل این واژه وجود ندارد ، چه آنکه این واژه خود معانی پیچیده ای پیدا کرده که از بن تعریف اصلی آن فاصله دارد.
کلمه *نا* یا *تاب* می تواند جایگزین مناسبی برای شارژ باشد. برای مثال
شارژر = * تابده *
کابل شارژ = * تاب ریسه *
پاور بانک = * تاب دان *
شارژ گوشی من تمومه = گوشی من دیگه * تاب * نداره
*انتخاب های ما فرهنگ نسل بعدی خواهد بود، از صحبت کردن با زبان مادری خجالت نکشیم *
@farsiban_ir

اندوزنده یا انبارنده
توان افزا
نیروگر
اوپار ( ōpar )
به مانک پر کننده
نمونه: پیتوپار ( شارژر باتری ) [دراینجا پیت به مانک باتری است. ]
از پهلوی
اسب جنگی
نیرو دهنده٬شارژ کننده
شارگَر = از "شار = شاریدن" و "گر" پسوند انجام دهنده کاری.
Power cord
نیرو ده
پُرساز
نیرودهنده
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٣)

بپرس