شاروق

لغت نامه دهخدا

شاروق. ( معرب ، اِ ) صاروج. ( اقرب الموارد ). ( المعرب جوالیقی ص 209و 215 ). صاروج است. ( فهرست مخزن الادویه ) . در لسان از ابن سیدة آمده : و آن به فارسی «جاروف » است معرب شده و «صاروج » گفته شده است و چه بسا «شاروق » گفته شود و «صرّجها به » یعنی «طلاها» و چه بسا «شرقه » گویند. ( المعرب جوالیقی چ قاهره ، حاشیه ص 213 ). آهک با خاکستر و مانند آن آمیخته. ( منتهی الارب ). چارو. سارو. ساروج. رجوع به چارو شود.

پیشنهاد کاربران

بپرس