شارده

لغت نامه دهخدا

( شاردة ) شاردة. [ رِ دَ ] ( ع ص ) تأنیث شارد، رمنده. رموک. حوشی. وحشیه. ج ، شوارد. رجوع به شارد شود. || سائره : قافیه شاردة، بمعنی قصیده سائره در بلاد ومراد از قافیه در اینجا قصیده است باعتبار تسمیه کل بنام جزء. ج ، شوارد و شُرَّد. ( اقرب الموارد ). || نادر و غریب : شوارداللغة در نزد عرب زبانان بمعنی غرائب و نوادر لغات است. ( از اقرب الموارد ).
شارده. [ دَ ] ( اِخ ) نام جزیره ای است از جزایر دریای روم.( فرهنگ جهانگیری ) ( برهان قاطع ). نام جزیره ای به بحرالروم در انتهای شرقی دریای اسپانیا نزدیک جزیره یابسته. ( یادداشت مؤلف ). جزیره ای از مجمع الجزایر بالئار دارای 2250 تن سکنه.

فرهنگ عمید

= شارد

پیشنهاد کاربران

بپرس