شادی مرگ. [ م َ ] ( اِ مرکب ) موتی که بسبب شادی بسیار که یکبارگی در طبیعت درآید پیدا میگردد. ( غیاث ). || ( ص مرکب ) آنکه از غایت شادی بمیرد. ( آنندراج ) : مگو از زخم شمشیرت ز جان بی برگ گردیدم مرا تیغت نکشت ، از شوق شادی مرگ گردیدم.
طاهر وحید ( از آنندراج ).
من که از تلخی دشنام شدم شادی مرگ چه توقع کنم از لعل شکرخای کسی.
صائب ( از آنندراج ).
|| ( اِخ ) نام جایی نیز هست. ( غیاث ).
فرهنگ فارسی
موتی که بسبب شادی بسیار که یکبارگی در طبیعت در آید پیدا می گردد .
فرهنگ عمید
۱. مرگ از غایت شادی، مرگی که به سبب شادی مفرط ناگهان عارض شود. ۲. (صفت ) ویژگی کسی که ناگهان از شادی بسیار بمیرد: من که از تلخی دشنام شدم شادی مرگ / چه توقع کنم از لعل شکر خای کسی (صائب: لغت نامه: شادی مرگ ).