شادورد


معنی انگلیسی:
halo

لغت نامه دهخدا

شادورد. [ وَ] ( اِ مرکب ) شایورد. هاله باشد که بر گرد ماه واقع شود. ( فرهنگ جهانگیری ). طوق و هاله و خرمن ماه باشد.( برهان قاطع ). داره. طفاره. قرن الشمس :
چو ترکی و مه گرد او شادورد
چو ناورد گاه یلی در نبرد.
اسدی.
چنانکه شادوردماه بماه محیط باشد خندقی سازند. ( تاریخ بیهق ). التحجیر؛ گرد شدن ماه بخطی باریک و با شادورد شدن در میغ. ( تاج المصادر بیهقی ). || تخت پادشاهان.( از فرهنگ جهانگیری ) ( برهان قاطع ). سریر. اریکه :
جهاندار بر شادورد بزرگ
نشسته همه پیکرش میش و گرگ.
فردوسی.
بدین گونه از شادورد مهی
همی گشت تا شد بروی زمی.
فردوسی.
|| به معنی مطلق فرش باشد از گلیم و قالی و مانند آن. ( برهان قاطع ). گستردنی. || ( اِخ ) نام گنج هفتم است از جمله هفت گنج خسروپرویز. ( فرهنگ جهانگیری ). نام گنج هفتم است از جمله هشت گنج خسروپرویز. ( برهان قاطع ) :
دگر گنج بد شادورد بزرگ
که گویند رامشگران سترگ.
فردوسی ( از فرهنگ جهانگیری ).
|| ( اِ مرکب ) پرده ای است از موسیقی. ( فرهنگ جهانگیری ) ( برهان قاطع ).

فرهنگ فارسی

یکی از گنج های خسرو پرویز .

فرهنگ معین

(دْ وَ رْ ) (اِ. ) ۱ - گستردنی ، فرش . ۲ - هاله ، خرمن ماه . ۳ - تخت پادشاهی . ۴ - پرده ای از موسیقی قدیم .

فرهنگ عمید

۱. (نجوم ) = هاله۱
۲. فرش.
۳. تخت پادشاهی: جهان دار بر شادوردی بزرگ / نشسته همه پیکرش میش و گرگ (فردوسی: ۸/۳۳۰ ).
۴. (موسیقی ) آهنگی از موسیقی قدیم.

پیشنهاد کاربران

بپرس