چو ترکی و مه گرد او شادورد
چو ناورد گاه یلی در نبرد.
اسدی.
چنانکه شادوردماه بماه محیط باشد خندقی سازند. ( تاریخ بیهق ). التحجیر؛ گرد شدن ماه بخطی باریک و با شادورد شدن در میغ. ( تاج المصادر بیهقی ). || تخت پادشاهان.( از فرهنگ جهانگیری ) ( برهان قاطع ). سریر. اریکه : جهاندار بر شادورد بزرگ
نشسته همه پیکرش میش و گرگ.
فردوسی.
بدین گونه از شادورد مهی همی گشت تا شد بروی زمی.
فردوسی.
|| به معنی مطلق فرش باشد از گلیم و قالی و مانند آن. ( برهان قاطع ). گستردنی. || ( اِخ ) نام گنج هفتم است از جمله هفت گنج خسروپرویز. ( فرهنگ جهانگیری ). نام گنج هفتم است از جمله هشت گنج خسروپرویز. ( برهان قاطع ) : دگر گنج بد شادورد بزرگ
که گویند رامشگران سترگ.
فردوسی ( از فرهنگ جهانگیری ).
|| ( اِ مرکب ) پرده ای است از موسیقی. ( فرهنگ جهانگیری ) ( برهان قاطع ).