شادنه

لغت نامه دهخدا

شادنه. [ دِ ن َ / ن ِ ] ( اِ ) شادنج.شاذنج. شاذنه. حجرالدم. حجرالطور. حجر هندی. بیدوند. صندل حدیدی. خُماهن. عدسیه. دارویی است که از هندوستان آرند. ( صحاح الفرس ). داروی چشم را گویند. ( اوبهی ). سنگی باشد سرخ که بسیاهی زند و زود بشکند و آن انواع است ، عدسی و گاورسی و آن را از طور سینا و دیارهندوستان آورند و در دواها خصوصاً داروی چشم بکار برند. ( فرهنگ جهانگیری ). سنگی باشد سرخ رنگ به سیاهی مایل و زودشکن مانند گل بحری ، و آن دو نوع است : عدسی و گاورسی و آن را از طورسینا و گاهی از هندوستان هم آورند و در دواها خصوصاً داروی چشم بکار میبرند و آن را به عربی حجرالدم خوانند و حجرالطور و حجر هندی هم میگویند. بواسیر را نافع است و ارباب عمل در اکسیربکار برند و معرب آن شادنج باشد. گویند اگر سنگ آهن ربا را بسوزانند عمل شادنج کند. ( برهان قاطع ). سنگی است به سیاهی مایل و در دواها بخصوص دوای چشم بکار برند و در کتب طبی سنگی است سرخ بمثابه عدس و لهذا به عربی شادنج عدسی گویند. ( فرهنگ رشیدی ). به عربی شادنج ، سنگ سرخی است که به سیاهی زند زود بشکند و آن عدسی است و گاورسی و از دیار هند و طورسینا آورند. ( الفاظ الادویه ). سنگی است که او را شادنه عدسی نیز گویند و در امراض چشم مفید است و شادنج معرب آن است و به عربی آن را حجرالدم گویند که حابس دم است. ( انجمن آرای ناصری ). و رجوع به فرهنگ شعوری و شادنج شود.

فرهنگ فارسی

سنگی است عدسی شکل به رنگهای مختلف : زرد سرخ سفید خاکستری کبود و بهترین آن سرخ عدسی شکل است و آن در هندوستان به دست آید و در طب قدیم مستعمل بود شادانج شادنج سادنه حجرالدم حجرالطور .

فرهنگ عمید

نوعی سنگ به رنگ های گوناگون و معمولاً سرخ که در طب قدیم برای معالجۀ درد چشم به کار می رفته، بیدوند، حجر هندی.

پیشنهاد کاربران

منبع. عکس فرهنگ ریشه شناختی زبان فارسی دکتر محمد حسن دوست
زبان های ترکی�در چند مرحله بر�زبان فارسی�تأثیر گذاشته است. نخستین تأثیر زبان ترکی بر پارسی، در زمان حضور سربازان تُرک در ارتش�سامانیان�روی داد. پس از آن، در زمان فرمان روایی�غزنویان، �سلجوقیان�و پس از�حملهٔ مغول، تعداد بیشتری�وام واژهٔ�ترکی به زبان فارسی راه یافت؛ اما بیشترین راه یابی واژه های ترکی به زبان فارسی در زمان فرمانروایی�صفویان، که ترکمانان�قزلباش�در تأسیس آن نقش اساسی داشتند، و�قاجاریان�بر ایران بود.
...
[مشاهده متن کامل]

• منابع ها. تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. اول و دوم، انتشارات ققنوس، ۱۳۷۴
• تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. سوم، انتشارات بدیهه، ۱۳۷۴
• حسن بیگ روملو، �احسن التواریخ� ( ۲ جلد ) ، به تصحیح�عبدالحسین نوایی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۹. ( مصحح در پایان جلد اول شرح مفصل و سودمندی از فهرست لغات�ترکی�و�مغولی�رایج در متون فارسی از سده هفتم به بعد را نوشته است )
• فرهنگ فارسی، محمد معین، انتشارات امیر کبیر، تهران، ۱۳۷۵
• غلط ننویسیم، ابوالحسن نجفی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۸۶
• فرهنگ کوچک زبان پهلوی، دیوید نیل مکنزی، ترجمه مهشید فخرایی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، ۱۳۷۹

شادنهشادنهشادنه