شادمانی کردن. [ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) شادی کردن. نشاط. تنشط. اهتزاز : بر سلامت حالش شادمانی کرده گفتم... ( گلستان ). به صحبتش شادمانی کردند و به نان و آبش دستگیری نمودند. ( گلستان ).مکن شادمانی به مرگ کسی که دهرت نماند پس از وی بسی.( بوستان ).