شادروان

/SAdravAn/

مترادف شادروان: بخشوده، زنده یاد، فقید، مرحوم، مغفور | پرده، چادر، خیمه، بند، سد، اساس، اصل، بنیان، پایه، سایبان، مظله، بساط، فرش

معنی انگلیسی:
the deceased, cornice, eaves, ornamental tent or carpet, large curtain, shadyplace, the deceased (whose soul may be happy), the late

لغت نامه دهخدا

شادروان. [ رَ ] ( ص مرکب ) دعایی است مرده را پیش از بردن نام او. با روح شاد. مغفور. خدا بیامرز. آمرزیده. مبرور. غفران پناه. جنت مکان. خلدمکان. خلدآشیان. || شاددل :
شادروان باد شاه شاد دل و شاد کام
گنجش هر روز بیش رنجش هر روز کم.
منوچهری.

شادروان. [ دُ ] ( اِ مرکب ) معرب آن شادروان [ دَ / دِ ] و شاذروان. ( دزی ج 1 ص 715 ). پهلوی شاتوروان. ( فرش ). ( حاشیه برهان قاطع چ معین ). پرده بزرگی را گویند مانند شامیانه و سراپرده که پیش در خانه و ایوان ملوک و سلاطین بکشند. ( برهان قاطع ) ( فرهنگ جهانگیری ) : و آن پوست که از در بر مثال شادروان آویخته است ، ببینید. ( جهانگشای جوینی ج 2 ص 44 ).
میی که گربچکد قطره اش بروی بساط
بسوی بیشه رود مست شیر شادروان.
ابورجاء غزنوی ( از انجمن آرا ).
بارها آحاد فراشانت شیر چرخ را
در پناه شیر شادروان ایوان یافته.
انوری.
این است همان صفه کز هیبت او بردی
برشیر فلک حمله شیرتن شادروان.
خاقانی.
|| خیمه و سراپرده. ( انجمن آرای ناصری ) :
بفرمود تا در تخت سرای خلافت در صُفّه شادروانی نصب کنند. ( تاریخ بیهقی چ فیاض ص 35 ).
سرادق. سایبان. ( برهان قاطع ) :
ز ما خودخدمتی شایسته ناید
که شادروان عزت را بشاید.
نظامی.
بشادروان شیرین برد شادش
برسم خواجگان کرسی نهادش.
نظامی.
مهین بانو نشاید گفت چون بود
که از شادی ز شادروان برون بود.
نظامی ( خسرو و شیرین چ وحید ص 111 ).
سوی شادروان دولت تاختند
کنده و زنجیر را انداختند.
مولوی.
|| قسمی از خانه های متحرک ترکمانی که بزینتهای گوناگون مزین باشد. ( ناظم الاطباء ). || بساط بزرگ. ( صحاح الفرس ). فرشی بس بزرگ و منقش. ( فرهنگ جهانگیری ). فرش منقش و بساط بزرگ گرانمایه. ( برهان قاطع ). بساط و فرش گرانمایه که در بارگاه ملوک بگسترند. ( انجمن آرای ناصری ). زربیه. بساط عریض فاخر. بساط. ( مهذب الاسماء ). رفرف. ( ترجمان القرآن ). نمط. ( ناظم الاطباء ). رفرفه. ( السامی فی الاسامی )( مهذب الاسماء ). دُرنوک. ( السامی فی الاسامی ) : و ایدون گویند که سلیمان را بساطی بود پانصد فرسنگ درازی آن بود هر وقت که آن شادروان بگستردی ششصد کرسی زرین و سیمین بدان بساط نهادی. ( ترجمه تاریخ طبری ).بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

سراپرده، پیشگاه کاخ وبارگاه، بساطگرانمایه، کلمه فارسی بجای مرحوم، احترام، روحش شادباشد
۱ - سراپرده که در قدیم پیش در خانه و ایوان پادشاهان و امیران میکشیدند . ۲ - خیمه چادر . ۳ - پرده بزرگ مانند پامیانه . ۴ - سایبان . ۵ - فرش منقش بساط گرانمایه . ۶ - زیر کنگره های عمارت و سردر خانه ۷ - لحنی از الحان باربدی . ۸ - سدی که بر رود و نهر بندند : شادروان شوشتر . ۹ - فواره ( باین معنی در عربی و ترکی مستعمل است ) . ۱٠ - اصل بنیاد اساس .
(صفت ) ۱ - آن که روحش مسرور باشد : به جهت آن تا این خلیفه زادگان جعلکم خلائف فی الارض شادروان باشند این شادروان سفلی را چنان بسیط و عریض تربیت فرمود ... ( لباب الالباب ) . ۲ - مرحوم مغفور : مجلس فاتحه شادروان ... در مسجد... منعقد خواهد شد .

فرهنگ معین

(رَ ) (ص مر. ) مرحوم ، آمرزیده .
(دُ یا دَ رْ ) [ په . ] (اِ. ) ۱ - چادر، سراپردة بزرگ . ۲ - فرش گران بها. ۳ - شاه نشین .

فرهنگ عمید

۱. پردۀ بزرگی که در قدیم جلو بارگاه سلاطین می کشیدند، سراپرده: برو ببین که چه زیبا کشیده دست بهار / ز گونه گونه در اطراف باغ شادروان (کمال الدین اسماعیل: ۷۷ ).
۲. پیشگاه کاخ و بارگاه.
۳. فرش و بساط گران مایه.
۴. سد و بندی که بر رود و نهر می بندند.
۵. منبع آب که دارای حوض و فواره باشد.
* شادُروان مروارید: (موسیقی ) [قدیمی] از الحان سی گانۀ باربد: چو شادُروان مروارید گفتی / لبش گفتی که مروارید سُفتی (نظامی۱۴: ۱۷۹ ).
۱. صفتی احترام آمیز برای درگذشته، مرحوم.
۲. [قدیمی] ویژگی آن که روحش شاد باشد.

واژه نامه بختیاریکا

بیامرزی؛ خُدا زَیدِه

دانشنامه عمومی

شادروان (فیلم). شادروان فیلمی ایرانی به کارگردانی و نویسندگی حسین نمازی محصول سال ١۴٠٠ است. این فیلم دومین اثر حسین نمازی در مقام کارگردان است. بازیگران آن سینا مهراد، گلاره عباسی، نازنین بیاتی، بهرنگ علوی، رؤیا تیموریان، رضا رویگری و بهرام ابراهیمی هستند.
شادروان به دردسرهای یک خانواده پس از فوت ناگهانی پدرشان می پردازد. خانوادهٔ آن ها که در حاشیهٔ شهر زندگی می کنند درآمدی جز فروش سبزی ندارند و حالا با درگذشت پدرشان ماجراهای تازه ای برایشان به وجود می آید. [ ۲]
عکس شادروان (فیلم)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

دانشنامه آزاد فارسی

پیشنهاد کاربران

شادُروان
این واژه از پهلوی اشکانی به معنی تخت و شاه نشین است که در دوره های بعدی به معنای سنگ فرش ، فواره آب نما و تختگاه نیز آمده است که در زبان عربی وام واژه ای از زبان پهلوی ساسانی است
ضحاکی راحت. دبیرتاریخ
شادُروان ( ترکی استانبولی: şadırvan , عربی: شاذروان ) نوعی فواره است که معمولاً در حیاط یا ورودی و در مقابل مساجد، کاروانسراها ّ خانقاه ها و مدارس با هدف اصلی تأمین آب برای نوشیدن یا آیین وضو برای چند نفر به طور همان زمان و همچنین به عنوان عنصری تزئینی بصری یا صوتی استفاده می شده است.
...
[مشاهده متن کامل]

شادروان واژه ای فارسی است و یک نمونه از عناصر معماری عثمانی است. مثالهایی از شادروان می توان به میدان شادروان در پریزرن و بند قیصر و پل شادروان در ایران اشاره کرد.
اصطلاح شادروان ممکن است در زبان های دیگر املای گوناگونی داشته باشد shadervan; shaderwan; şadervan; šadervanهای šadrvan یا šedrvan; و Шадраван ( shadravan ) .

شادروانشادروانشادروان
منابع• https://fa.wikipedia.org/wiki/شادروان
مرحوم

بپرس