شاداب
/SAdAb/
مترادف شاداب: آبدار، پرآب، باطراوت، تروتازه، خرم، شادمان
متضاد شاداب: پژمرده
معنی انگلیسی:
فرهنگ اسم ها
معنی: با طراوت، تازه، شاد، مسرور، شادان
برچسب ها: اسم، اسم با ش، اسم دختر، اسم فارسی
لغت نامه دهخدا
که دیدم ده و دو درخت سهی
که رسته ست شاداب با فرهی.
فردوسی.
بشد شاد سهراب از گفت مردبخندید و رخساره شاداب کرد.
فردوسی.
تو گفتی همه دشت سر خاب بودبسان یکی سرو شاداب بود.
فردوسی ( از لغت فرس ).
کنون ما نداریم پایاب اونپیچیم با بخت شاداب او.
فردوسی.
عید شاداب درختی است تا سال دگراز گل میوه او بوی همی یابی بر.
حکیم ازرقی ( از جهانگیری ).
سرو شادابی و گمان بردی که ترا هیچ غم نپیراید.
خاقانی.
ز نرگس تهی یافتم خواب راندیدم جوان سرو شاداب را.
نظامی.
ز بس بودیش نقش کلک شاداب شدی مستسقی از نظاره شاداب.
زلالی ( از فرهنگ جهانگیری ).
|| تازه. ( لغت فرس ). ترو تازه. ( برهان قاطع ) ( فهرست ولف ) . شکفته. ( فهرست ولف ) . طری. طریه. ریان. شاد. شادمان. ( ناظم الاطباء ): چو خندان شد و چهره شاداب کرد
و را نام تهمینه سهراب کرد.
فردوسی.
دائم گل این بستان شاداب نمیمانددریاب ضعیفان را در وقت توانایی.
حافظ.
و با آن مصادر شاداب شدن ، شاداب کردن و نظایر آنها ساخته شده و بکار رفته است.فرهنگ فارسی
( صفت ) ۱ - پر آب سیراب آبدار . ۲ - تازه طری . ۳ - شاد شادمان مسرور . ۴ - چراگاه سبز .
( شاد آب ) ( صفت ) ۱ - پر آب سیراب آبدار . ۲ - تازه طری . ۳ - شاد شادمان مسرور . ۴ - چراگاه سبز .
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. [قدیمی، مجاز] آباد، بارونق.
واژه نامه بختیاریکا
دانشنامه عمومی
شاداب (کهنوج). شاداب، روستایی در دهستان نخلستان بخش مرکزی شهرستان کهنوج در استان کرمان ایران است.
بر پایه سرشماری عمومی نفوس و مسکن در سال ۱۳۹۵، جمعیت این روستا برابر با ۳۵۱ نفر ( ۹۸ خانوار ) بوده است. [ ۱]
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلفبر پایه سرشماری عمومی نفوس و مسکن در سال ۱۳۹۵، جمعیت این روستا برابر با ۳۵۱ نفر ( ۹۸ خانوار ) بوده است. [ ۱]
wiki: شاداب (کهنوج)
مترادف ها
پر شکوفه، شکوفان، گل دار، پرگل، شاداب
الکلی، ابدار، پر پشت، با شکوه، شاداب، پر اب
ابدار، باطراوت، بارانی، شاداب، پر اب، شیره دار
ابدار، شاداب، پرطراوت
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
شاداب. شادمان. خرم. با نشاط. عالی. پور شوق و شور
آبدار، پرآب، باطراوت، تروتازه، خرم، شادمان
گیاه شادابی پوست: برگ گردو
ریان
خوش حالی
سرزنده
تازه بودن با طراوت بودن