شاد زی با سیاه چشمان شاد
که جهان نیست جز فسانه و باد.
رودکی.
روز ارمزد است شاها شاد زی بر کت شاهی نشین و باده خور.
بوشکور.
فریدون بریشان سخن برگشادکه خرم زیید ای دلیران و شاد.
فردوسی.
زمین را ببوسید پس پهلوان که جاوید زی شاد و روشن روان.
فردوسی.
برستم چنین گفت کای پهلوان همیشه بزی شاد و روشن روان.
فردوسی.
خورشگر بدو گفت کای پادشاهمیشه بزی شاد و فرمان روا.
فردوسی.
یکی آفرین کرد سام دلیرکه تهما هژبرا بزی شاد دیر.
فردوسی.
ز گیتی پرستنده فر نصرزید شاد در سایه شاه عصر.
فردوسی.
شادزی ای در ظهور معجز تدبیرروی سیه کرده رسم سحر مبین را.
انوری.