شاد دل
فرهنگ اسم ها
معنی: خوش طبع و خوشحال
برچسب ها: اسم، اسم با ش، اسم دختر، اسم فارسی
لغت نامه دهخدا
بفرمود تا باز گردد ز راه
شود شاددل سوی تخت و کلاه.
فردوسی.
بزد کوس و برداشت از نیمروزشده شاددل شاه گیتی فروز.
فردوسی.
ابر هفت کشور بود پادشایکی شاددل باشد و پارسا.
فردوسی.
تو شادخوار و شادکام و شادمان و شاددل بدخواه تو غلطیده اندر پای پیل پوستین.
فرخی.
ره بُرو شخ شکن و شاددل و تیزعنان خوش رو و سخت سم و پاک تن و جنگ آغاز.
منوچهری.
شادروان باد شاه شاددل و شادکام.گنجش هر روز بیش رنجش هر روز کم.
منوچهری.
جانهای پشته اندر آب و گل چون رهند از آب و گلها شاددل.
مولوی.
شاددل. [ دِ ] ( اِخ ) نامی از نامهای ایرانی : و پسر شاددل که امیر عدن بود آب آورده بود از جای دور مال بسیاربر آن خرج کرده... و به دشت عرفات برده و آنجا حوضها ساخته که در ایام حج پرآب کنند. ( تاریخ سیستان ).
فرهنگ فارسی
فرهنگ عمید
مترادف ها
فراخ، خوشحال، بشاش، خوشدل، خوش، شاد دل، سرحال، خرم، مسرور، شاد، خوشنود، سرمست، سبک روح، با نشاط، شادمان، خوش وقت، خشنود، خندان، سرخوش، شاد کام، پرنشاط، پر میوه
دوستانه، خوش، نرم و ملایم، شوخ، شاد دل
فارسی به عربی
لامبالی
پیشنهاد کاربران
شاددل