کردو. [ ک َ ] ( اِ ) شاخی را گویند که از درخت بریده شده باشد. ( آنندراج ) . شاخه بریده شده از درخت. ( ناظم الاطباء ) . کردوخاله ؛ در گیلکی شاخه دراز نوک برگشته که برای کشیدن دلوآب و آفتابه از چاه به کار رود. ( حاشیه برهان چ معین ) . کرته خاله. || نهال که از بیخ درخت روییده و ریشه دارد و باغبان آن را کنده جدا کارد. مومَه. پاجوش که جدا کنند از درخت و جدا کارند. ( یادداشت مؤلف ) : البتیله ؛ کردوی خرما که جداکنند نشاندن را. ( مهذب الاسماء ) . || مصغر کرد یعنی کرت کوچک. ( ناظم الاطباء ) . کرد و آن نام هر یک از پاره های زمین مزروع است که با مرزی از قسمت دیگر جدا کنند سهولت آبیاری را. ( یادداشت مؤلف ) : مساح می باید که از کردو باغ بیرون نیاید تا برزیگر و معمار ارباب حاضر نشوند. ( تاریخ قم ص 108 ) .
... [مشاهده متن کامل]
- امثال :
همدان دورست کردوش نزدیک است . رجوع به کرد، کرت و کرذ شود.
... [مشاهده متن کامل]
- امثال :
همدان دورست کردوش نزدیک است . رجوع به کرد، کرت و کرذ شود.