شاخل

لغت نامه دهخدا

شاخل.[ خ ُ / خ َ / خ ِ ] ( اِ ) غله ای است که آن را به هندی ارهر گویند. ( فرهنگ جهانگیری ) ( فرهنگ شعوری ). نام نوعی از غله است و نان از آن پزند. ( برهان قاطع ) ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ) ( انجمن آرای ناصری ). اسم حبی از حبوب مأکوله است. ( فهرست مخزن الادویه ) :
میخوری تو گرچه الوان نعمت اندر خوان کس
نان شاخل بهتر آید گر خوری بر خوان خویش.
خاقانی ( از فرهنگ جهانگیری ).
و رجوع به شاخول شود.

فرهنگ عمید

نوعی غله شبیه ماش که از آن نان می پزند: می خوری تو گرچه الوان نعمت اندر خوان کس / نان شاخل بهتر آید گر خوری بر خوان خویش (خاقانی: لغت نامه: شاخل ).
* شاخ وبرگ دادن: [مجاز] سخن، حکایت یا واقعه ای را با طول وتفصیل بیان کردن و چیزهایی را بر اصل مطلب افزودن.
* شاخ وبرگ بستن: [مجاز] = * شاخ وبرگ دادن

پیشنهاد کاربران

بپرس