شاخشت. [ خ ِ ] ( اِ ) توشه. زاد سفر. ( شعوری ). و رجوع به شاخست شود : چه کردی بهر عقبی کار حاصل که بی شاخشت رهرو نیست عاقل.میرنظمی ( از شعوری ).