شاخشانه رفتن. [ ن َ / ن ِ رَ ت َ ] ( مص مرکب ) تهدید کردن. ترسانیدن. خودنمائی کردن : گهی رفتن به تکلیف بهانه بشمشاد از رعونت شاخشانه.محمدسعید اشرف ( از آنندراج ).آهم رود از سر بهانه بر گاو سپهرشاخشانه.محمدسعید اشرف ( از آنندراج ).هلاک طره مشکین آن سیه چشمم که شاخشانه رود آهوان صحرارا.میرزا عبدالغنی قبول ( از آنندراج ).