شاخ نبات

فرهنگ اسم ها

لغت نامه دهخدا

شاخ نبات. [ خ ِ ن َ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) آنچه بصورت شاخ در کوزه های نبات بر رشته ها بسته شود. ( غیاث اللغات ). شاخه هایی از نبات متبلور که درون کاسه نبات بندد. ظاهراً شاخ قند نیز همین باشد. ( آنندراج ). شاخ شکر. رجوع به شاخ شود :
بلبل از عشق ز گل بوسه طمع کرد چه گفت
بشکن شاخ نبات و دل ما را مشکن.
مولوی ( از آنندراج ).
حافظ چه طرفه شاخ نباتیست کلک تو
کش میوه دلپذیرتر از شهد و شکر است.
حافظ.
این همه شهد و شکر کز سخنم می ریزد
اجر صبریست کز آن شاخ نباتم دادند.
حافظ.

شاخ نبات. [ خ ِ ن َ ] ( اِخ ) نام افسانه ای معشوقه خواجه شیراز. ( آنندراج ).

فرهنگ فارسی

نام افسانه معشوقه خواجه شیراز

پیشنهاد کاربران

منظور از شاخه نبات در زبان فارسی و در میان عوام، اشاره به معشوقه فرضی حافظ است. به هنگام فال گرفتن حافظ را به شاخ نباتش قسم می دهند که رازی را بر فال گیرنده آشکار کند.
منظور از قلم و کلک او نیز می تواند باشد

بپرس