شاخ شاخ شدن. [ ش ُ دَ ] ( مص مرکب ) انشعاب. تشعب. منقسم بشاخه های مختلف ، قسمت قسمت ، منشعب شدن. تشعب. ( از نوادر لغات و تعبیرات معارف بهأولد چ فروزانفر ) : «ما همه نماز سپس تو می گزاردیمی مردمان میخواهندی تا شاخ شاخ شوندی.» ( معارف بهأولد چ فروزانفر ص 279 ).