شاباش

/SAbAS/

معنی انگلیسی:
cheer, bravo, excellent, money strewn about at a wedding, money strewn about at weddings

لغت نامه دهخدا

شاباش. ( جمله ٔفعلیه دعایی ، صوت مرکب ) مخفف شاد باش. ( برهان ). || ( صوت مرکب ) کلمه تحسین باشد. ( برهان ). آفرین. احسنت. طوبی لک ، دعای خیر و تحیّت :
گر سیم دهی هزار احسنت
ور زر بخشی هزار شاباش.
سوزنی.
در جهان این مدح و شاباش و زهی
ز اختیار است و حفاظ و آگهی.
( مثنوی ).
گفت شاباش و بدادش خلعتی
گوهر از وی بستد آن شاه فتی.
( مثنوی ).
موی را نادیده میکرد آن لطیف
شیر را شاباش میگفت آن ظریف.
( مثنوی ).
شاباش زهی یارو شاخ گل بی خارو.
مولوی ( از انجمن آرای ناصری ).
و طفل را شاباش و تحسین کندکه زهی پهلوان که توئی. ( بهاءالدین ولد ). فبکی ابوالفتح بکاء شدیداً ثم قال شاباش یا ابت شاباش اکثر لی من هذا الجیش. ( از دزی ج 1 ص 714 ). || ( اِ مرکب ) زری را نیز گویندکه نثار کنند و به مطربان و رقاصان و بازندگان دهند. ( برهان ). ( مخفف شادباش یا شاه باش ) نثار: شاباش کردن بر داماد یا عروس ؛ دینار، درم و شکر بر او نثار کردن :
به تحسین مستان کیوان کلاه
به شاباشهای زر مهر و ماه.
طغرا ( از آنندراج ).
کدامی سرو از یاد گل اندامی برقص آمد
که همچون غنچه ای مشت ازپی شاباش پرزرشد.
ملاتشبیهی ( از آنندراج ).
کشد زهره از گوش بی اختیار
بشاباش رقاصیش گوشوار.
ظهوری ( از آنندراج ) ( فرهنگ نظام ).
چین بر ابرو زد گمان ناز یار
جان و دل شاباش و پا انداز یار.
سلطانعلی بیگ رهی ( از آنندراج ).
|| نیاز و پیشکش و هدیه. ( غیاث ) ( آنندراج ) ( فرهنگ نظام ) :
خواهر گزری کرد تکلف به برادر
مادر دو طبق کوفته شاباش پسر کرد.
شفائی ( از آنندراج ).
در دهات یزد رسم است که در عروسی ، دوستان داماد به او پولی ، چیزی هدیه میدهند و بعد از هدیه هر شخص ، اهل محفل به هدیه دهنده میگویند: شاباش. گویا رسم مذکور در عصر صفوی در ایران عام بوده و مجازاً بمعنی مطلق هدیه وبخشش هم استعمال میشده که در اشعار شعرای آن عصر هست. ( فرهنگ نظام ).

فرهنگ فارسی

خوش باش، شادباش، پولی که درمجلس شادمانی وجشن، به نوازنده وبازیگربدهندیابرسرعروس وداماد، نثارکنند
۱ - احسنت آفرین . ۲ - ( اسم ) زری که جشن عروسی بر سر عروس و داماد نثار کنند یا بمطربان و رقاصان دهند .

فرهنگ معین

۱ - (شب جم . ) از ادات تحسین ، مخفف شادباش . آفرین ، خوش باش . ۲ - (اِ. )پولی که در عروسی به رقاص و مطرب می دهند یا بر سر عروس و داماد می ریزند.

فرهنگ عمید

۱. خوش باش، احسنت، آفرین: گفت شاباش و بدادش خلعتی / گوهر از وی بستد آن شاه و فتی (مولوی۱: ۹۰۱ ).
۲. (اسم ) پولی که در مجلس جشن و شادمانی به نوازنده و بازیگر می دهند یا بر سر عروس و داماد نثار می کنند.

گویش مازنی

/shaa baash/ زهی – آفرین - نثار سکه های نقره بر سر داماد و یا پهلوانان پیروز در میادین کشتی

واژه نامه بختیاریکا

( شاباش ( به نوازنده ) ) پا تُمبکی

دانشنامه آزاد فارسی

(یا: شَباش؛ مخفف شادباش) آنچه، از پول و نُقل و دیگر چیزها، در مراسمی چون عروسی و عقدکنان و ختنه سوران به مطربان و رقاصان دهند، یا بر سرِ عروس و داماد ریزند. رسم آن است که شاباش روز عقد را خانوادۀ عروس و شاباش روز عروسی را خانوادۀ داماد نثار کنند.

مترادف ها

bravo! (صوت)
افرین، براوو، بارک الله، شاباش، مریزاد، هورا، به به

پیشنهاد کاربران

دوستان هر چیز جلوی دهان مبارک میاد مریزید بیرون ، جرف شما رو مطالعه نمیکنیم که هر شرو ور ی رو وارد مغزموم کنیم.
این ( بابا طاهر اوریان ) رو از کجا پیدا کردی ؟؟؟!!!
همه جارو گند زدین با این مسخره بازیها.
برین تو تلگرام گروههایی هستن مخصوص امثال شما.
شاباش: [درگویش گوغر �شَواش�] مخفف شادباش. آنچه، از پول و نُقل و دیگر چیزها، که در مراسم عروسی بر سرِ عروس و داماد ریزند.
نمونه: سپس داماد را به مجلس مردانه برگردانند تا شاباش کنند. ( کلیدر ج ۹ص ۲۶۵۰ ) محمدجعفر نقوی
هرچی آخرش ش داشته باشه تورکیه
زبان کردی: شاواز
آقای سجاد: سوادت خیلی ضعیف است. تفاوت است وهست را هم نمیدانی. به دیگران احترام گذاشتن را هم نمیدانی. یا سخن سنجیده گو. . . یا خموش.
شاباش در زبان اردو هندی و روسی هم است اما در زبان دری شاباس میگویند فکر کنم این واژه به شاه داماد ربطی داشته باشد چون در زبان دری به آغا داماد شاه میگویند و به قوم داماد شاه خیل میگویند و به قوم عروس ، عروس خیل میگویند
همون شاد باش فارسی هست
پانترکای نامحترم میدونن که در ترکی باشی به معنی سر هست و باش به معنی بودن فارسی هست و ربطی به باشی نداره
در ضمن پسوند لاق همون لاخ فارسی به معنی لایه هست مانند سنگلاخ، قشلاق، ییلاق
در فارسی خیلی جاها ک به ق تبدیل شده
آقای کشاورز راجع به قیش لاق حرف زدی. لطفا راجع به یای لاق هم حرف بزن. راجع به ساقدوش و سولدوش و شاباش هم حرف بزن. . . انرژیت تخلیه می شود. اسم روستای بابا طاهر هم اوریان است. نه عریان
باشلیق
صدقه سر به ترکی
در لغتنامه ی ترکی کلمه ای به نام شاباش وجود ندارد.
درست است: باش به ترکی سر معنی میدهد ولیاینجا کلمه مرکب که با”شا” آمده معنی ترکی ندارد.
ریشه ”شاد باش” است.
بشاش ( بش شاش ) بر وزن چاش باش ( شاش باش. شاشیرماق. چاش ماق ) . شاباش. . تورکی است.
شاباش یک کلمه ی تورکی است. بر وزن ساواش. لاواش. یاواش. دورباش ( نگهبان. دور یاخی نا گلمه ) ) . اون باشی ( کسی که به ده نفر دستور می دهد. ده باشی ) . یوزباشی. مین باشی. آش باشی ( آش پز. کسی که پلو میپزد
...
[مشاهده متن کامل]
) . چاش باش ( شاش باش. متعجب از فعل شاشیرماق ) . . . اگر شاباش همان شادباش است. و د حذف شده است. باید چند کلمه به عنوان نمونه نوشته شود. که در آنها د بی جهت حذف شده است.

پولی ( یا شکلاتی ) که در مجالس ( به خصوص در عروسی ) به کودکان، افرادی که در وسط مهمونی میرقصند، عروس وداماد برای شاد شدنشان داده میشودـ
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٣)

بپرس