سیکی خوار. [ سی / ی َ خوا / خا ] ( نف مرکب ) سیکی خوارنده. سیکی خواره. آنکه شراب مثلث خورد. نوشنده سیکی. || شرابخوار. باده نوش. ( فرهنگ فارسی معین ) : ای پسر می گسار، نوش لب و نوش گوی فتنه بچشم و بخشم فتنه به روی و به موی ما سیکی خوار نیک تازه رخ وصلحجوی تو سیکی خوار بد جنگ کن و ترشروی.
منوچهری.
فرهنگ فارسی
( صفت ) ۱ - آن که شراب مثلث خورد نوشنده سیکی . ۲ - شرابخوار باده نوش .