رمنده ددان را همه بنگرید
سیه گوش و یوز از میان برگزید.
فردوسی.
سیه گوشان و یوزان را گشادن ز آهو هر دوان را خورد دادن.
( ویس و رامین ).
نهاده بر آهو سیه گوش چشم جهان چون درخش از کمین گه بخشم.
اسدی.
فراوان سیه گوش داری و سگ بسی یوز و شاهین و چرخ و ترک.
شمسی ( یوسف و زلیخا ).
آهوبره کاندر حرم جاه تو زایدپیوسته سیه گوش بود شیر ژیان را.
سیف اسفرنگ.
در خانه سیه گوش... پناه گرفت... و می آمد که از خانه سیه گوش بیرون رود... ( فیه مافیه ). سیه گوش را گفتند ترا ملازمت صحبت شیربچه وجه اختیار افتاد. ( گلستان ). رجوع به سیاه گوش شود.