برادران منا زین سپس سیه مکنید
به مدح خواجه ختلان به جشنها خامه.
منجیک.
پیرزنی موی سیه کرده بودگفتمش ای مامک دیرینه روز.
سعدی.
ز غیبت چه میخواهد آن ساده مردکه دیوان سیه کرد و چیزی نخورد.
سعدی.
|| بدبخت و شوم ساختن. به بدبختی دچار کردن : سیه کرد و گران روز غریبان
سیاهی روی و آواز گرانت.
ناصرخسرو.
رجوع به سیاه کردن شود.