پیک بشارتی شد و اشک سفید پی
سهم سعادت آمده آه سیه زبان.
میرالهی ( از آنندراج ).
- سیه شدن زبان ؛ از کار افتادن زبان به سبب پر گفتن. ( آنندراج ) : فقیه اگرچه سیه شد زبانش از تکرار
نیافت مسئله چون کلک تنگ شق ز کتاب.
طغرا ( از آنندراج ).
|| سق سیاه شدن : حذر از تیره روزی باید ای اهل سخن کردن
زبان چون شد سیه ویران کند شهری بنفرینی.
محسن تأثیر ( از آنندراج ).
رجوع به سیاه زبان شود.