سیه روز. [ ی َه ْ ] ( ص مرکب ) بدبخت. بی طالع. محروم. ( ناظم الاطباء ) : چنین پنداشت فرهاد سیه روز که او را بود خواهد نیک آن روز.
نظامی.
مجنون ز گزاف این سیه روز برزد زدل آتشی جگرسوز.
نظامی.
|| مظلوم. ستمکش. || دلتنگ و حزین. ( ناظم الاطباء ). رجوع به سیاه روز شود.
فرهنگ فارسی
بدبخت و بی طالع و محروم
جدول کلمات
بیچاره
پیشنهاد کاربران
فلک زده
ادبار
سیه روز به زبان آذری می شود " قارا گون " در اصطلاح ترکی معنی بدبخت , بیچاره منه ده باخدین او شهلا گؤزوله ، من قارگون، جورئتیم اولمادی بیر کلمه تمنّایه گلیم. تو با آن چشمانی شهلا و نافذ خود در آن لحظه ای که نظری بر من انداختی ... [مشاهده متن کامل]
من ِ بیچاره ( چنان در تماشای تو غرق شدم با آنکه حرف های زیادی برای گفتن در دل داشتم ) نتوانستم حتی کلمه ای بر زبان بیاورم . کلیات ترکی شهریار ( گئتمه ترسا بالاسی )