سیه رو

/siyahru/

مترادف سیه رو: سیاه رو، بی آبرو، بی عزت، رسوا، ننگ آور، شرمنده، خجلت زده، شرمسار

متضاد سیه رو: سرفراز، مفتخر

لغت نامه دهخدا

سیه رو. [ ی َه ْ ] ( ص مرکب ) بدکار. بدعمل. بی آبرو. || شرمنده. خجل. سیه روی. رسوا. بی آبرو. ( ناظم الاطباء ) :
گر دین حقیقت بپذیری شوی آزاد
زآن پس نبوی نیز سیه روی بداختر.
ناصرخسرو.
لیکن چکنم من سیه روی
کافتاده بخود نیم درین کوی.
نظامی.
مگردان سیه روی چون دخترم
به اوراق طوبی بپوشان سرم.
نزاری قهستانی.
بصدق کوش که خورشید زاید از نَفَسَت
که از دروغ سیه روی گشت صبح نخست.
حافظ.
خوش بود گر محک تجربه آید بمیان
تا سیه روی شود هرکه در او غش باشد.
حافظ.
رجوع به سیاه روی و سیاه رو شود.

فرهنگ فارسی

بد کار و بد عمل . یا شرمنده و خجل

پیشنهاد کاربران

بپرس