hawk (فعل)فروختن، دوره گردی کردن، سینه صاف کردن، با باز شکار کردن، طوافی کردن، جار زدن و جنس فروختنhem (فعل)احاطه کردن، سجاف کردن، سینه صاف کردن، لبه دار کردن، حاشیه دار کردن، تمجمج کردن، کناره دار کردنclear the throat (فعل)سینه صاف کردنexpectorate (فعل)سینه صاف کردن
سینه ( را ) صاف کردن ؛ اخلاط سینه را خارج کردن. - || سرفه کردن. ( فرهنگ فارسی معین ) .یعنی به اصطلاح اهم اهم کردن و صاف کردن صدا که هم معنی آن سینه صاف کردن است+ عکس و لینک