سیم بندی

/simbandi/

لغت نامه دهخدا

سیم بندی. [ ب َ ] ( حامص مرکب ) نوعی ازچراغان و آن چنان باشد که شمعها را به تار آهنی بسته روشن کنند و شبها چنان نماید که گویا شمعهای روشن در هوا معلقند، زیرا که آهن شبها بنظر نمی آید پس سیم در اینجا به معنی تار باشد. ( آنندراج ). یک قسم جشن که در آن چراغان میکنند. ( ناظم الاطباء ) :
زمین در رقص شادی همچو فانوس
هوا از سیم بندی دام طاووس.
سعید اشرف ( از آنندراج ).

فرهنگ فارسی

نوعی از چراغان و آن چنان باشد که شمعها را بتار آهنی بسته روشن کنند .

پیشنهاد کاربران

بپرس