سیف الدین قُطُز با نام کامل الملک المظفر سیف الدین قطز شاهزادهٔ ترکمن با اصالتی تُرک خوارزمشاهی و سومین حاکم از سلطنت مملوک مصر در دورهٔ حکومت تُرکان بر مصر بود. وی نوهٔ دختری سلطان محمد خوارزمشاه بود که به فرماندهی سپاه مسلمانان مصر رسید. سیف الدین در حملهٔ مغولان با فداکاری های خود نخستین شکست بزرگ را به آنان در نبرد عین جالوت تحمیل نمود و زمینهٔ شکست های بعدی را فراهم ساخت.
... [مشاهده متن کامل]
در گیر و دار جنگ باقیماندهٔ خوارزمشاهیان با مغولان، خواهر سلطان جلال الدین، پسری به نام محمود به دنیا آورد. در حملهٔ مغول به خوارزم که به نابودی آن شهر منجر گشت و تقریباً تمامی مردم شهر به غیر از تعدادی انگشت شمار کشته شدند و محمود به همراه تعدادی دیگر از کودکان به بردگی گرفته شد.
محمود خردسال در همان سرآغاز کودکی و در حال اسارت نیز از خود ضعف نشان نمی داد و بدین خاطر مغولان به او لقب قطز دادند که در زبان مغولی به معنی سگ وحشی می باشد.
سربازان مغول که از شخصیت و نسبت قطز با سلطان جلال الدین آگاهی نداشتند، از جان او در گذشته و برای بدست آوردن مال او را به تجارِ برده فروخته و آن ها نیز قطز را به همراه دیگر کودکان در بازار برده به معرض فروش گذاشتند. در دمشق، شخصی به نام ابن الزعیم او را خرید. قطز با وجود خردسالی و بَردگی توانست در دمشق زبان عربی و قرآن و آموزش های ابتدایی فقه اسلامی را فرا بگیرد. در کتب تاریخ آمده که روزی استاد قطز او را زد. او گریست و یک روز کامل چیزی نخورد. وقتی استاد تصمیم گرفت برود، به شخصی به نام حاج علی فراش سفارش کرد تا قطز را دلداری داده به او طعام بدهد. فراش می گوید: «زمانی که پیش قطز آمدم به او گفتم آیا به خاطر یک ضربهٔ استاد این همه گریه می کنی؟» قطز گفت: «گریهٔ من به خاطر کتک خوردن نیست، بلکه به خاطر این است که او پدر و جد مرا لعنت کرده و این در حالی است که آن ها از او بهتر و بهتر هستند. » فراش پرسید: «مگر پدر تو کیست؟ مگر نه این است که او کافری بیش نبوده؟» قطز جواب داد: «قسم به خدا که من مسلمانی فرزند مسلمانی دیگر هستم. من محمود بن مودود، خواهرزادهٔ خوارزمشاه و از فرزندان پادشاهان هستم. »
قطز در همان روزگار نوجوانی در اسب سواری و استفاده از شمشیر و آلات جنگی مهارت یافت و تقریباً تمامی فنون جنگی را یادگرفت.
... [مشاهده متن کامل]
در گیر و دار جنگ باقیماندهٔ خوارزمشاهیان با مغولان، خواهر سلطان جلال الدین، پسری به نام محمود به دنیا آورد. در حملهٔ مغول به خوارزم که به نابودی آن شهر منجر گشت و تقریباً تمامی مردم شهر به غیر از تعدادی انگشت شمار کشته شدند و محمود به همراه تعدادی دیگر از کودکان به بردگی گرفته شد.
محمود خردسال در همان سرآغاز کودکی و در حال اسارت نیز از خود ضعف نشان نمی داد و بدین خاطر مغولان به او لقب قطز دادند که در زبان مغولی به معنی سگ وحشی می باشد.
سربازان مغول که از شخصیت و نسبت قطز با سلطان جلال الدین آگاهی نداشتند، از جان او در گذشته و برای بدست آوردن مال او را به تجارِ برده فروخته و آن ها نیز قطز را به همراه دیگر کودکان در بازار برده به معرض فروش گذاشتند. در دمشق، شخصی به نام ابن الزعیم او را خرید. قطز با وجود خردسالی و بَردگی توانست در دمشق زبان عربی و قرآن و آموزش های ابتدایی فقه اسلامی را فرا بگیرد. در کتب تاریخ آمده که روزی استاد قطز او را زد. او گریست و یک روز کامل چیزی نخورد. وقتی استاد تصمیم گرفت برود، به شخصی به نام حاج علی فراش سفارش کرد تا قطز را دلداری داده به او طعام بدهد. فراش می گوید: «زمانی که پیش قطز آمدم به او گفتم آیا به خاطر یک ضربهٔ استاد این همه گریه می کنی؟» قطز گفت: «گریهٔ من به خاطر کتک خوردن نیست، بلکه به خاطر این است که او پدر و جد مرا لعنت کرده و این در حالی است که آن ها از او بهتر و بهتر هستند. » فراش پرسید: «مگر پدر تو کیست؟ مگر نه این است که او کافری بیش نبوده؟» قطز جواب داد: «قسم به خدا که من مسلمانی فرزند مسلمانی دیگر هستم. من محمود بن مودود، خواهرزادهٔ خوارزمشاه و از فرزندان پادشاهان هستم. »
قطز در همان روزگار نوجوانی در اسب سواری و استفاده از شمشیر و آلات جنگی مهارت یافت و تقریباً تمامی فنون جنگی را یادگرفت.