سیغ. [ س َ ] ( ع مص )آسان بگلو فروبردن شراب. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).
سیغ. ( ص ) خوب. نیکو. نغز. ( برهان ) ( جهانگیری ) ( فرهنگ رشیدی ) ( آنندراج ). برابر است با سخ. ( از حاشیه برهان قاطع چ معین ) :
برمکن برقع از آن رخسار سیغ
تا برآید آفتاب از زیر میغ.
عنصری.
|| ( اِ ) یک دسته از مردم. || یک دسته سپاهیان. || جماعت. || خانه ای که دارای چند دریچه باشد. ( ناظم الاطباء ).